بهروز اقبالی – جان مادر

عزیزم بیقراری، طفلی طاقت نداری
بی تابی و بیخوابی، تو تشنه لب آبی
ای جان مادر ، ششماهه اصغر
نمی خوابی عزیزم، امشب شب زنده داری
گل غنچۀ زیبایم ، ای کودک رعنایم
آرام آرام ، ماه منوّر ، شش ماهه اصغر
در این آشفته حالی، دلم آشفته تر شد
دل اهل حرم از، غم تو پُر شرر شد
ببین بابا به یادِ، لب تو خون جگر شد
از شدت بی آبی، لبهای تو عَنابی
گشته چرا ای،طفل دلاور،شش ماهه اصغر
گل باغ پیمبر، چنین پژمرده رویت
دلم آتش گرفته که خشکیده گلویت
رخسار تو پژمرده ، از تشنگی افسرده
گل غنچۀ زیبای پیمبر،شش ماهه اصغر
ز لبهای کبودت شدم شرمنده مادر
دلم از غصه و غم شده آکنده مادر
از آن ترسم عزیزم، نمانی زنده مادر
باشد دل من سویت، شرمنده ام از رویت
آبی نمانده،درخیمه دیگر،شش ماهه اصغر
مکن گریه ترحّم ندارد دشمن ما
ز هر سو بسته راهِ همه گلهای زهرا
گل غنچۀ شیرینم، از داغ تو غمگینم
رحمی ندارد،این قوم کافر،شش ماهه اصغر