علیرضا زنگی و ارصاد – حسرت

علیرضا زنگی و ارصاد – حسرت

اون که یه وقتی تنها کسم بود
تنها پناه دل بی کسم بود

تنهام گذاشت و رفت از کنارم
از درد دوریش من بی قرارم

خیال می‌کردم پیشم می‌مونه
ترانه عشق واسم می خونه

خیال می‌کردم یه همزبونه
نمی‌دونستم نامهربونه

یه عمر به خاطر چشات از همه دست کشیدم
قرار نبود تنهام بزاری حالا که بریدم

خیال می‌کردم که باهام روراست داری حرف می زنی
دستت برام رو شد و فهمیدم دروغ شنیدم

من عاشقت بودم و هستم می دونی هنوزم
خیانتت کاری باهام کرد که دارم می سوزم

تو بودی که می گفتی تا آخرش پام می مونی
اما حالا گذاشتی رفتی چشم به در می دوزم

سرت چرخید و دوباره هوایی شدی
به خودت رسیدی عجب بلایی شدی

رو تنت نقش بسته اثر انگشت کی
حسرتش به دلم موند که بهم دستخوش بگی

واسه اون همه خوبی که من می‌کردم بهت
اصلا می‌فهمی این شبا پر دردم ولش

تو چه می فهمی تو که احساس نداری
هر شب منو می کشی تو یه جنایتکاری

به قصد مرگ من با رفیقم همدستی می کنی
الهی من فدات رو خون من چه رقصی می کنی

این همه نامردیات نمی‌ذاره جونی تو تن
شبایی که تو نبودی الکل و سیگارام بودن

یه شهرو راست کردی داری چیکار می کنی
با چشم خودم دیدم چیو انکار می کنی

یه سری چیزا نمی شه از یاد آدم بره
بی انصاف من تمام قلبمو دادم بهت

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین محصولات

بیشتر