فرید صدوقی فر – تن خسته

تن من خسته و لب بسته و خالی از امید
تو کویر خشک قلبم چشمه ترانه خشکید
دیگه از اون تپشهای گرم قلب عاشق من خبری نیست
ازصدای پای شادی توی کوچه عصری نیست
دیگه خنده رولبام جایی نداره
شب سرد غصه فردایی نداره
سرپناهی غیر تنهایی ندارم
دیگه آرزو و رویایی ندارم
ردپای کودکی تو غصه هامون
خاطرات خوب توی گذشته جاموند
توی جاده های تاریک جدایی
یادهمسفرشدن چشمامو گریوند
دیگه خنده رولبام جایی نداره
شب سرد غصه فردایی نداره
سرپناهی غیر تنهایی ندارم
دیگه آرزو و رویایی ندارم