حزه – چشام

چشام چشاااام چشام باز شد از سوزش زخم های پشتم
صدام تار شد در غم حرف هایی که کشتم
یه تصویر از خاطره میگه گذشت کن جوشش خون نبرد من دشمن شکست کن
پسر به پدر گفت جیب خالیه
کاغذ شبیه پول این راه حل عالیه
منظور داشت میگفت نذار بفهمن
که در جایگاه که به تو پائین و ببندن سراسیمه شو گند زد به زندگیم
پرید ده پله شکست زانوم سفت بگیر
بین پرواز و سقوط هست یک انتخاب درست نشونه بگیری میخوره بی احتمال هر چی گفت نفهمید فهمید رفت بزرگترین داراییت آرامش تخت ؟
دل گیره نمیدونم دل میگیره
گاهی اوقات خودم رفتن آره برو بگو خیلی دیره
چش گیره نمیدونم چش میگیره
آخه این دل که پیره چیو میخواد چش بگیره فقط فکر خیره
بارون بیا تو خلوتی من آرامش
همش حرف بود گفتن خوبه پایانش
با من بازی نکن بیا رو باشیم
با هم دیگه از جنس تو باشیم
با هر جمعی دست دادم من شدم دستبند به دست
تکروی کن راه گروه رسما شکست
بزرگ شد چیزی نیست به عنوان پشت پشت پا خورد از یار هم راه رو جفت ؟ من بلند میشم با همه پیچ و خم راه
چه با من باشی و نباشی در لحظه و گاه به پشتم قسم همان دفتر نقاشی تو ضربدری زد بر قلب ناجی تو
با من چرایی نگو از چرا گاها بگو از خوردن قوت؟هم ناسپاسی ها بگو
هنوز اول راه انتهای این نوشته
تو بگو از زیبایی دنیا بگن یا این که زشته دل گیره نمی دونم دل می گیره گاهی اوقات خودم رفتم اره برو بگو خیلی دیره چش گیره می دونم چش می گیره آخه این دل که پیره چیو می خواد چش می گیره فقط فکره خیره