حسین محقق – عادت

سخت دلم که عادت کند
تو دور باشی شکایت نکند
با بودنت من آزاد شده ام
به دنبالت روم پیدایت نکنم
تنگ دلم جهان بی تو گرست
به تنهایی دلم بی تو شکست
با بودنت مرا زنده کن
تو عیسی من،من که بی تو مرد
سخت نباشی نگاهت نکنم
به تنهایی من عادت نکنم
تلخ زمان چه امد سرم
چه بی رحم شده ام نباشی زنده ام
دوری ازم من که بی تو گمم
یه مهاجرم که جهانم به تو وصل
خشک شده بی تو هر دفعه فصل
تو چه بارانی که نم زدی به دلم