مسعود صادقی – شیرین سخن

مسعود صادقی – شیرین سخن

در بنده تو فارغ ز جهانو هیجانم
ای خوش نشین دل و جان و ضربانم
بس نام تو را در همه جا زمزمه کردم
دیوانه ترین عاقل شهرم به گمانم

از شوق تماشای تو دیوانه و مستم
مجنونمو دل در گرو عشق تو بستم
هر‌ بار که بر روی لبت خنده نشیند
هی میرود این دل به پای تو ز دستم

دلبر شیرین سخن
سرو‌سامان من
پای تو جانه دلم
رفته ایمان من
معجزه کرده عشقت
بر‌ دل و جان من

دل کنده ام از هر چه بغیر از تو
دنیام شده به وسعت چشمانت
در بنده تو گیرست تمامه من
داد از تو و آن زلف پریشانت

با این دل دیوانه چه کردی که
هی پر می کشد از شوق دیدارت
زیباترین ماه جهان من
عمریست شدم محو و گرفتارت

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین محصولات

بیشتر