شایان – کوله بار

جنگیده با خودش فقط
دل نبست اون کافر همش
غافل همش اون خارج ردست
دائما تو پای پایپ
جنس ناب خواب ناز دید هاله هاش
مرهم دردت شانه هاش
زندگی زندان راه باز
با هردم ندارد نای کار
زمزمه در زیر لب
کف دستاش پینه بست
تهه قلبش کینه هست
ناشناس با بیمه پس
در نهایت ظالمانه
گه به خودش گه خانواده
دیگه از آن گذشته از مامور خورد هی تازیانه
اعتقادت،پا نهادند بر دهانت
مظنون شده اخراج و اهانت
پسری که مرگش فقط در نام پدر حلال است
کی به هاری سیراب شوی
در جهانت ایمان پرید
تیزی به دستت و دیوانه پریشان
هست به خانه یه بی مادری
زندگیم واست یه عبرت شد
نه میشه بی من و بامن خب
هی نفروشان من را
رفت عمرت هرسال
بادیدنت من قلبم شکست هربار که اسیرت منم
فریاد منم اسیان منم با که بوده پیمان بستنت
از حالم هیران شدم هزاران کار ناتمام منم
به هرکه خواهی روبزن سراخر روبه رویت منم

عدالت فقط نامش است
که از زن فقط اندامش بس
شب به خنجرش نگاه کن
کم شود یکم از حجابت
من در این میان سپردم خود را به عمق ان شکافت
مرز نیست در بین ما و اکنون روحت به خواب رفت
شادمان باش که من سرم به طاق خورد اما
این تلاطم غرقم کرد خودم کردم لعنت نه
تو به دور من گشتی من به دور خود گشتم
پروازم مقصد نداشت هرماهه من کوچ کردم
هرباری من به دوش بردم
در واقع من به هوش مردم
هربار از نو شروع کردم
اما
ضعفت در حرف معلوم شد
نغمه ی آوات درگوش مرد
دانه دانه خط خوردند این جان فانی مدهوش شد
تجربه شد هرمصرع
منبعد پیگرد کی من زندم دستت زیر پیکر
روح در بند بدنم جر داد
من زجه زدم او قرداد
با زار سرداد پرواز پرواز
من تو بوی میهنم غلت زدم
رو پیرهنم برچسب زدن
رو پیشانیم خال سفید
زیر ذره بین تاج مسیح
غرق در سیلاب زمان پیکارو فرار کنکاش جهان
کیست که بی منت بر ان سجده کند بی هجرت تباه
دردمندان را خدا بغل کند رو تاب زمان
غیب شدم از انظار دوباره شروع داستان و نامه تمام
ضعفت در حرف معلوم شد
خودم کردم لعنت نه
به هرکه خواهی روبزن سراخر روبه رویت منم

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

آخرین محصولات

بیشتر